به سلامتی همه ی باباها
مرد رفتگر آرزو داشت برای یک شب هم که شده با خانواده اش دور سفره
کوچک شان باشد،ولی وقتی به خانه میرسید فرزندانش همه شام خورده
و خوابیده بودند.
هرشب از راه نرسیده به حمام کوچکی که در گوشه حیاط بود میرفت و
خستگی و عرق کار طاقت فرسای روز را از تن می شست.
تنها هم سفره او همسرش بود که در جواب چون و چرای مرد
رفتگر،خستگی و مدرسه فردای بچه ها و اینجور چیزها را بهانه می
کرد،همیت بس که آرزویش دست نیافتنی شده بود.
یک شب شانس با او یار بود و یکی از ماشین های شهرداری او را تا نزدیک
خانه شان رساند،مرد ذوق زده از اینکه امشب با خانواده هم سفره خواهد
بود یک جعبه شیرینی و پاکتی از میوه خرید و به خانه رفت،وقتی سر
سفره نشست هر کدام از فرزندان به بهانه ای با پدر شام
نخوردند.....بد جوری دلش شکست.
وقتی نیمه شب با صدای غذا خوردن یواشکی فرزندانش بیدار شد و
گفتگوی آنها را از آشپزخانه شنید:
» چقدر دیشب گشنگی کشیدیم! بد شانسی بابا زود اومد خونه.با اون
دستاش که صبح تا شب توی آشغالهای مردمه،آدم حالش بهم میخوره
باهاش غذا بخوره »
به سلامتی همه باباها ...
نظرات شما عزیزان:
سلام
قربون همه ی باباهای دنیا
قربون همه ی باباهای دنیا
موضوعات مرتبط: ، ،
برچسبها: